خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت...

ساخت وبلاگ
این روزا به قدری داغونم که حد نداره.دلتنگی واسه بابا، کارای مدرسه،دو رویی های همکارام، اصن حوصله ی زندگی کردن ندارم دلم میخواد بمیرم حتی.هی با خودم زمزمه میکنم دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور.اما نمیشه.حالا که همه چی جوره یه چیزایی مثه کار آبان نبودنش،نبودن بابا و....اذیتم میکنه.اینا رو مینویسم واسه روزای شادی که هنوز امید دارم به اومدنشون...که یادم بمونه غم همیشه موندنی نیست... خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 14:16

همیشه اینطوریه که گذشته جذاب تره.حتی اگه پاییز و زمستون بوده باشه...حتی اگه منتظر بهار بوده باشی...واسه من اینطوریه لااقل...این روزا برام یه بار منفی ِ کمی دارن.ینی نبودن آبان و تا دیر وقت سرکار بودنش منو دلسرد کرده به زندگی.البته من قدرشناس هستم و کاملا درک میکنم که داره واسه زندگی مشترکمون آیندمون  سفرهای آینده و خوشگذرونی هامون تلاش میکنه ولی جای خالیش خیلی تو ذوق میزنه...وقتی که توی خیابون به خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : سیزدهم, نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 30 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:39

تقریبا سه ماهی میشه که به اینجا سر نزدم.تیر و مرداد و امروز هم که ده شهریور... بذار بگم چرا؟ 10 تیر تا 5 مررداد رو کلا درگیر کلاسها بودم و مشغله ی زندگی واسه هممون اینقد زیاد بود که حتی با دوستامون نمیرسیدیم ببینیم همو. مرداد هم کمی درگیر کلاسای مدرسه و عروسی ونوس جانم. از 4شهریور مجددا شروع کلاسای ضمن خدمت... از رفتن بابا ننوشتم.از گریه هام که تمومی نداشت.از دلواپسی هام...روزی که رفت همه داغون شد خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 38 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:39

امروز روز خوبی نبود.با اینکه از صب تا عصر یک سره کلاس داشتم اما فیزیکی خسته نبودم و این روحم بود که داغون بود. بعضی وقتا رفتارهای میبینم از آدم های نزدیکم که دلم میخواد واسشون تلافی کنم اینقدر توی ذهنم سناریو میسازم و باهاشون دعوا میکنم و جای اونها به خودم جواب میدم ولی آخر سر سکوت میکنم و همه چیو توی دلم نگه میدارم.اون وقته که قلبم میخواد پاره شه از ناراحتی و غصه. فک کنم من یه آتشفشان خاموشم که ی خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 22 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:39